یک واقعه و دو روایت
روایت 1، چند ماه پیش:
چند سال پیش عاشق یکی شدم. خوشتیپ و باسواد و مهربون بود. همدیگه رو دوست داشتیم و از این که بهم توجه میکرد لذت میبردم. پدر و مادرم که فهمیدن تهدید کردن اگه یک بار دیگه با طرف بگردم نمیذارن کلاس کنکور برم و باید بشینم تو خونه خودم درس بخونم. ما همه یک رومیناییم.
پاسخها:
- تیپیکال خانوادۀ ایرانی.
- متأسفم به خاطر تجربۀ بدی که داشتی. اینجا وقتی سنت کم باشه اختیار هیچیت با خودت نیست.
- سختگیریهای همیشگی پدر و مادرا. منم تجربۀ مشابهی داشتم. وقتی فهمیدن ارتباطم رو با کسی که عاشقش بودم قطع کردن چون به نظرشون غلط و بد بود.
روایت 2، چند روز پیش:
سال کنکور که یه بچه تمام زندگیش اضطراب کنکوره، ا.ر، معلم کنکور معروف، تو آموزشگاه همه رو عاشق خودش کرده بود. بچهها برای نشستن تو ردیف اول کلاسش رقابت میکردن. یه جورایی لاس میزد با بچهها. میگن با چند نفر رابطه داشته. من هم فکرم درگیرش بود تمام اون سال. ما همه قربانی هستیم.
پاسخها:
- واقعاً سوءاستفادۀ معلمها از بچههای درمونده بیداد میکنه. متأسفم به خاطر تجربهای که داشتید.
- وقتی قانون درستی برای مجازات این پدوفیلها نباشه همین میشه. هر جایی بود طرف به خاطر رابطه با زیر هجده سال پدرش رو درمیآوردن.
- فکر نمیکنم اینجوری باشه. البته میدونم بعد از کنکور با یکی دو نفر دوست شد. که خب هر کی با یکی دوست میشه و میخوابه. این به خودشون مربوطه. ولی فکر نکنم با زیر هجده سال رابطهای داشته.
مشابه این دو روایت را حتماً خواندهاید. احتمالاً جملات بسیار آشنا هستند. اینها هر دو روایت یک واقعه هستند که برای دو نفر رخ داده. در هر دو روایت دختر جوانی، هجدهسالونیمه، عاشق معلم کنکورش شده. هر کدام از این دو نفر واقعه را به صورتی تعریف میکنند. یادآوری میکنم که هر رفتاری که از خانواده سر بزند لزوماً قابل دفاع نیست.
من فکر میکنم یکی از چیزهایی که باید مقابل آن ایستاد، خلط قضاوت اخلاقی با حکم قانونی است. قانون ناچار است برای چیزها مرزهای سفت و سخت تعیین کند. مثلاً حکم رایج قوانین غربی ممنوعیت رابطۀ فرد بالای سن قانونی با فرد زیر سن قانونی است. حتی اگر یک نفر نوزدهساله باشد. ولی گویا حکم دادگاه غربی حداقل نزد کسر کاملاً قابل توجهی از ایرانیهای امروزی و مدرن برابر موازین اخلاقی شمرده میشود. اگر این پرونده را به دادگاه فرانسه ببری، مجازاتی ندارد. پس اشکالی به انجامش وارد نیست.
اگر همان دادگاه اعلام کند که از فردا ملاکش برای قضاوت دربارۀ رابطه با افراد نوجوان بالای ۱۳ سال، اختلاف سن دو طرف است و نه فقط سن طرف دیگر، شما میتوانید همچنان بر مرز بودن مثلاً 18سالگی پافشاری کنید؟ آنطور که الآن دفاع میکنند؟
در سال سوم دبیرستان من معلم جدیدی برای ریاضی کنکور در شهرمان مطرح شد و خیلی زود شهرت پیدا کرد. من دو جلسه رفتم سر کلاسش و خوشم نیامد چون فکر کردم این آدم، هر چه هست، معلم نیست و تجربۀ معلمی ندارد. برای همین هم دیگر نرفتم. اما بسیار محبوب بود. عدهای از بچههای ما رفتند کلاس او و بسیار هم نسبت به معلمشان متعصب بودند. حتی کلاسهای تابستانی مدرسه را به هم زدند چون مدرسه معلمهای باسابقۀ شهر را دعوت میکرد. بعد از چند ماه، احتمالاً در پاییز، حرفی پیچید که شاگرد فلانی باردار شده و معلم فرار کرده. من دربارۀ این جمله چیز بیشتری نمیدانم به به نظرم بخش اولش اغراق است. ولی چیزی که میدانستیم این بود که او واقعاً غیب شده بود. آموزشگاهی که در آن درس میداد، اطلاعیهای زد که این آموزشگاه از این به بعد با آقای فلانی به دلیل روابط غیراخلاقی هیچ ارتباطی ندارد. بچههای مدرسۀ ما هنوز با او در ارتباط بودند. در آن بازۀ پنهان شدن معلم و لغو کلاسهای آموزشگاه، در محل نامعلومی که از ما مخفی میکردند کلاس داشتند. بعد از چند وقت آبها از آسیاب افتاد و معلم برگشت به جامعه. ولی مشاهدۀ مهم من این بود که آن دخترها، که هرچند زیر سن قانونی اما همه بالغ بودند، علیرغم افشاگری، علیرغم طرد شدن آن معلم از آموزشگاه، سری نترس داشتند و در محل نامعلومی سر کلاسش میرفتند. این که افشاگری مفید است چون علاوه بر آگاه کردن دیگران باعث ایجاد هزینه برای آزارگر میشود، در آن ماجرا کاملاً اتفاق افتاد. همه شنیدند چه شده و آموزشگاه با او قطع ارتباط کرد. به صراحت، به خاطر روابط غیراخلاقی. بچههای ما چه کردند؟ شدند صندوقچۀ اسرار آن شخص و رفتند به یک کلاس غیررسمی مخفی. برای قانون اینجا که سن ملاک چیزی نیست. اما حتی اگر مرز قانونی همان هجدهسال باشد، من فکر نمیکنم که آنها واقعاً کودک بودند و رابطه با آنها رابطه با کودک بود. البته خام بودند، البته درکی از خطر نداشتند، ولی کودک نبودند. آن معلم هم جانور هزاررنگی بود که بعدها ریش گذاشت و توبه کرد و چند شعبه آموزشگاه تأسیس کرد و پولش از پارو بالا رفت و سال قبل همۀ مؤسساتش را پلمپ کردند. اما بیایید ماجرا را طور دیگری هم فرض کنیم. بسیاری از بچههای کنکوری بالای هجده سال دارند. فردای کنکور رابطۀ معلم-شاگردی برقرار نیست. به نظر شما چنین ارتباطی از نظر اخلاقی صحیح میشود؟ اگر بچههای ما چند سال تجدید شده بودند و بالای هجده سال داشتند آن رابطه موجه بود؟ اگر فردا قانون تغییر کند و برای رابطۀ فرد بزرگسال با فرد زیر سن قانونی مجازات در نظر بگیرد، رابطۀ معلم چهل ساله را، فردای کنکور، با شاگرد هجده سال و یک ماهه موجه میدانید؟
آیا آن حضور در کلاس غیررسمی علیرغم خطر آشکار درست بود؟
اگر خانوادهها بچهها را از حضور در آن کلاسها منع میکردند، آن وقت آن دخترها رومینایی دیگر بودند که خانوادۀ احمق و بستۀ ایرانی چون دخترند و چون سنشان کم است، به آنها زور میگوید و ارزشهای خودش را تحمیل میکند. بله برگزاری آن کلاس باید عواقبی برای معلم میداشت. اما وقتی از همه مخفی میکردند چه؟ به فرض که قانونی وجود داشت. چه کسی میخواست شکایت کند؟ چه کسی شهادت میداد؟
میتوانید به من فحش بدهید. ولی خیلی وقتها بچهها واقعاً خودشان میخواهند. درباره بچههای دبیرستانی، هرچند رابطه نادرست و با سوءاستفاده همراه باشد، اما هرگز به این سادگی نیست. این چیزی از فساد آن معلم کم نمیکند. دربارۀ تجاوز یا چنین چیزی حرف نمیزنم. دربارۀ رابطه با فرد بالغی به میل خودش حرف میزنم. از نظر اخلاقی ماجرا از نظر من چنین چیزیست. البته آن فرد روی بچهها نفوذ دارد و فارغ از این که همین حالا رابطۀ معلم-شاگردی برقرار است یا نه، آن نسبت روانی نمیتواند به این راحتی از بین برود. من این رابطه را صد درصد غیراخلاقی و کثیف میدانم، ولی دلیلش هیچ ربطی به سن قانونی و چیزهایی از این دست ندارد. این رابطه کثیف است، چون هر رابطۀ عاشقانۀ نابرابری که نمیتواند به یک تعهد پایدار ختم شود را غیراخلاقی میدانم. نمیشود همۀ معلمها را اخلاقمدار کرد. البته حتماً باید هزینههای اجتماعی و قانونی برای سوءاستفادههای آنها وجود داشته باشد. هیچ شکی نیست. اما نمیشود سوءاستفادۀ عاطفی را با قانون از بین برد. قانون نمیتواند در تمام حفرههای ریز زندگی نفوذ کند و جایی برای امور نادرست نگذارد. ولی میشود به بچهها درست و غلط آموخت. میشود چارچوبهای اخلاقی را در زندگی تشویق کرد. میشود به بچهها آموخت از روانشان محافظت کنند.
امروز روایتی خواندم که یک نفر درگیریهاش در آموزشگاه کنکور هنر را تعریف کرده بود. نوشته بود که شهرستانی بوده و با آن بچهها متفاوت بوده. همین باعث جلب توجه بیشتر میشده. خصوصاً که برچسب «دختر شیرازی» را هم داشته. در بخشی از ماجرا چیزی گفته بود که من تمام و کمال قبول دارم و حتی خودم تا حدی تجربه کردهام. گفته بود که اگر تربیت مذهبی نداشتم خیلی محتمل بود مورد سوءاستفاده قرار بگیرم. آن دختر حالا دانشجوی دکتری در آمریکاست و به نظر میرسید که الآن خیلی معتقد به آن حدود مذهبی نباشد. نمیدانم. ولی این را به صراحت و با تأکید گفته بود که داشتن تربیتی که یک سری خط قرمز را در او ایجاد کرده بوده و در اولویت بودن درس از خطر حفظش کرده. شما میتوانید اهل دین و مذهب نباشید. ولی داشتن خط قرمزهای رفتاری افراد را از بعضی خطرها حفظ میکند و این فارغ از عقاید ماست.
وقتی بناست تمام محدودیتهای رابطۀ جنسی نکوهش شوند، وقتی «تربیت» یعنی محدودیت احمقانهای که خانواده به بچه تحمیل میکند چون فکر میکند بهتر میفهمد، چرا نباید یک فرد کمسال درگیریهای غلط عاطفی پیدا کند؟
یک بار هم، فراتر از جهان مدرن و قاعدۀ حقوقی سرزمینهای دور خوشبخت، فکر کنیم شاید اخلاق چیزیست به جز قانون، و شاید هر چیزی که خوش داریم مجاز نباشد. و این که نجات در پرهیز است.
- ۱ نظر
- ۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۰۸