لحظه‌ها

از لحظه‌ها

لحظه‌ها

از لحظه‌ها

هذیان

محیا . | چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ | ۰ نظر

وقتی که زندگی خیلی دشواره، یا وقتی خیلی شیرینه، واقعا دلم کسی رو می‌خواد که بشه باهاش از همه چیز حرف زد. به آرامی، با تمام اشک‌ها و خنده‌ها و ترس‌ها. و حتی بشه که باهاش از هیچی حرف نزد.

بعد از این چند خط بالا باز نوشته بودم و همه رو پاک کردم. سخت خسته و دلزده‌‌ام. آه که خودم رو نمی‌شناسم دیگه. اگر اینجا رو می‌خونید یعنی من رو از چند سال پیش می‌شناسید. گاهی فکر می‌کنم از اون آدم چقدر باقی مونده؟ و بعد گریه‌ام می‌گیره.

و سوال دیگه این که آیا من دل کسی رو به ناحق شکسته بودم؟ 

  • محیا .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی