حدود ده روز پیش، من و دوستانم مطالبی رو دیدیم و خوندیم که باعث شد به حداقل عدهای از فمینیستهای ایرانی بدبینتر از قبل بشیم. من شخصاً سه دلیل برای این بدبینی و زاویهام با اون آدمها و تفکری که نمایندگیش میکنن دارم: خشم کور، حسابگری بیحد و اندازه و بیمعنا کردن عاطفه، و حمله به قیود اخلاقی. فکر میکنم دلایل دوستانم هم کموبیش همینهاست. برای این که معنی هر بخش رو روشنتر کنم دقیقاْ مصداقش رو توضیح میدم.
من هیچوقت صفحۀ ن.و. رو دنبال نکردهام. اما گاهی مطالبش رو در صفحۀ خودش یا مثلاً در میدان خوندهام. نقدی طولانی بر سریال پایتخت و کلیشههای جنسیتیش نوشته بود و به نظر میرسید هر منظور زنستیزانهای که بتونه از سریال استخراج کنه، امتیاز و پاداش بیشتری شامل حالش میشه. مثلاً شخصیت فهیمه، یک آرایشگر تازهبهدورانرسیده است و استقلال رأی نداره، پس نمایش چنین زنی یعنی زنستیزی. این رو دربارۀ سریالی میگه که نهتنها تمام شخصیتهای مردش هم همینقدر از «تشخص» به دورن، بلکه عاقلترین شخصیتش از قضا زنه. یا مثلاً مردی چند سال در اسارت بوده و اونجا نگران بوده که نکنه همسرش ازدواج کرده باشه. من فکر کنم نگرانی هر انسانی در چنین شرایطی همینه. ولی چون یک مرد در سریال این نگرانی رو داشته، پس یک حرکت ضد زن رخ داده. من اصلاً و ابداً منکر کلیشههای پرشمار جنسیتی سریال نیستم. ولی خشم کور همینه که هر چیز بیربطی رو تعبیر به زنستیزی کنی و به هم ببافی.
انتهای دو پست پیش از این نوشته بودم که عدهای باور دارن زن و مرد باید مبلغی مساوی رو در حسابی برای خرج و مخارج زندگی کنار بذارن، و باقیماندۀ پول هر کسی مال خودشه. پس کسی که درآمد بیشتری داره پول بیشتر جمع یا برای خودش خرج میکنه. به نظر ما این تبدیل خانواده به شرکت تجاری بود. من هم مثل دوستانم فکر میکنم برابری اینه که زن و مرد هر دو در حد توان، تمام حاصل کارشون رو در اختیار خانواده بذارن. ربطی هم نداره زن پول بیشتری درمیآره یا مرد. ولی چنین خطکشی و حسابگری زنندهای رو «معنای فمینیسم» خونده بودن. انگار عاطفه در زندگی هیچ جایگاهی نداره، خانواده هیچ معنایی نداره، عشق و همراهی هیچه، و فقط باید در هر لحظه چرتکه دستت بگیری و حساب کنی که چه کسی چقدر پول داره و چقدر باید داشته باشه و ماکزیمم حقی که حتماْ هم باید ازش استفاده کنه چقدره.
من فکر میکنم که این افراد بهتره خیلی وقتها ملاحظه رو کنار بذارن و صاف و پوستکنده اعلام کنن که مشکلشون با حدود اخلاقیه و نه با نابرابر بودن حدود. مثلاً همون ن.و. که باز نسبت به خیلیها کمتر غیرمنطقیه، در چند پست اخیرش دربارۀ این نوشته که ما اصلاً حق نداریم برامون مهم باشه که فلان زن چه پوششی داره. خب شما هم با این موافقید. پس بذارید روشنتر بگم که منظور چیه. مثلاً میگه اگر دو تا زن بیحجابن (یا باحجابن) و شما فرضاً دربارۀ ازدواج شخصی در خانواده با این دو زن حرف میزنید، حق ندارید به پوشش اشاره کنید. مثلاً اگر بگید این زن بیحجابه ولی پوشیده است و اون یکی نه، این یعنی شما رفتار ضد زن انجام دادید. من عمداً طرف بیحجاب رو مثال زدم، چون حجاب مختص زنه و حکم برابری نیست. و میخواستم بحثم رو روی جنبۀ دیگهای متمرکز کنم. این که پوشش (که میتوه دربارۀ زن یا مرد باشه، و نه حجاب) نباید هرگز ملاکی برای تصمیمگیری دربارۀ هیچ چیزی باشه. وگرنه شما مردسالارید. خب فکر کنم اینجا منظور مطلقاً برابری و نابرابری زن و مرد نیست. موضوع اینه که پوشیدگی نباید و نشاید که هرگز برای شما مطرح باشه. یا مثلاً وقتی دربارۀ مالکیت بر بدن حرف میزنن، همواره اینطوریه که هیچکس نباید براش مهم باشه که زنش قبلاً چه روابط عاطفی یا فیزیکیای داشته. ببینید. به یک معنا این تأکیدها دربارۀ زنه در عرف ما متأسفانه. ولی وقتی میگی که نباید کاری داشته باشی که طرف مقابلت در گذشته چه کرده، داری یک حکم کلی میدی، فراتر از زن بودن طرف. این مهمه، و اتفاقاً دربارۀ مرد هم خیلی مهمه. بنابراین، من فکر میکنم که خیلی جاها وقتی با فلان حکم مخالفت میکنن، مشکل با نابرابری نیست. با خود اون حده. و من بسیاری از این حدود رو کاملاً درست و ضروری میدونم.
حالا اتفاقی که افتاد این بود که دوستان من به این نتیجه رسیدن که «فمینیسم» خطاست و هر کسی که برای توصیف دغدغههاش از یک ایسم نام میبره لابد منافع آکادمیک و مالی و غیره داره. من ضمن این که با دغدغههای اخلاقیشون به شدت موافقم، ضمن این که انکار نمیکنم که خیلی جاها منافع آکادمیک باعث موافقت افراد با خیلی چیزها میشه، ضمن این که میفهمم چرا این عنوان خیلی جاها دافعه ایجاد میکنه و درک میکنمشون، با این واکنش و حمله به این عنوان مخالفم و توضیح میدم که چرا.
خب من کلاً دربارۀ هیچ نوشتهای در اینجا هیچ ادعایی ندارم. همه نظرات شخصیه و من فقط پژوهشگر رشتۀ خودمم یا موضوعی که براش رفرنس بیارم. دربارۀ این مسائل هم به همین ترتیب هیچ ادعایی مبنی بر مطالعۀ خاصی یا صرف وقت زیادی ندارم. ولی این رو میدونم که فمینیسم یک تودۀ همگون عقیدتی نیست. مثل دین که فقط و فقط یکی نیست. افراد آنقدر طیف وسیعی رو تشکیل میدن که خیلی وقتها تشخیص این که خودشون رو به چی پایبند میدونن سخته. همونطور که مخالف اینم که دینداران رو بکوبیم چون یک عده از افراد سنتی کاری رو میکنن که به نظر ما خوب نیست، مخالفم که فمینیسم رو بکوبیم چون یک عده به چیزهایی باور دارن که از نظر ما خیلی غلطه. اگر شما دارید این نوشته رو میخونید، یعنی که مدرسه رفتهاید و نگران نبودهان که سواد داشتن شما آبروی خانواده رو در خطر بندازه. خود این، حاصل تلاش گروه بزرگی از زنان و مردانه که حالا اون تلاشها و تلاشهای تاریخی دیگه (مثل این که به عنوان زن بتونید تصمیم بگیرید که رأی بدید یا ندید) تحت یک عنوان کلی دستهبندی و مطالعه میشه. من هیچ مشکلی ندارم که خودمون رو برابریخواه بنامیم و این اسم رو ترجیح بدیم. من هم این اسم رو ترجیح میدم. ولی به شدت مخالف اینم که به سهم خودمون اجازه بدیم به اون عنوان کلی حمله کنن.
این که شما میبینید مردها به اون عنوان فحش میدن، به این خاطر نیست که خیلی اخلاقمدار و آزاده هستن و مخالف اون بیقیدیهای اخلاقی و اینهان. نه. نگران منافعشونن و تصور میکنن اون برچسب چیزیه که جای حمله داره. اگر یک نفر از مردها از زاوبۀ اخلاقی با یک پرچم مخالفت میکنه، در مقابلش نهصدونودونه مرد ریاکارانه و به خاطر منافع و امتیازاتشون حمله میکنن. این چیزیه که نباید فراموش کرد. مقصود همه از نفی اون پرچم، همون مقصودی نیست که شما دارید. ولی وقتی به نوبۀ خودتون سکوت یا همراهی میکنید، نهایتاً همه چیز به سمت مقصود اونها سوق پیدا میکنه؛ نه خواستۀ شما.
یک فردی که در توییتر جز سبکسری و لودگی تقریباً چیزی ازش دیده نمیشه (میشناسیدش و اسمش با ک شروع میشه)، چرا هر از گاهی یک لگدی هم به فمینیستها میپرونه؟ خیلی آزاده است؟ نگران عاطفه در خانواده است؟ نه. همون برابریخواهی مطلوب شما براش ناخوشاینده.
این پیج روزمره که اخیراً چرند گفته، حدود سه سال پیش به درستی گفته بود که مهریه هم لازمه. و اون وقت هم خیلیها بهش حمله کردن. من یک نفر رو میشناختم که اون وقت به شدت مخالف این بحث بود. باهاش مفصل صحبت کردم و قانع شد که خب با قانون فعلی مهریه هم لازمه. حتی با یک پسر دیگهای بحث کرده بود و بعداً برای من فرستادش و شاید هنوز تصویری که از بحثشون فرستاد رو داشته باشم. چند روز پیش متأسفانه یکی از توییتهای همین شخص رو دیدم که به بهانۀ مطالب اخیر این صفحه، حمله میکرد بهش و اصرار و اصرار که فمینیسم همینه، با اشارهای در لفافه به بحث قدیمی مهریه. شما فکر میکنید اونهایی که این حرفهای اخیر رو دستمایۀ حملۀ مجدد کردهان و اصرار دارن که فمینیسم همینه، دلشون برای بنیانهای اخلاقی جامعه سوخته؟ نه. دل در گرو برابری واقعی دارن؟ فکر میکنید پسری که با وجود این همه بحث و شواهد و دلایل کافی، باز بحث مهریه رو نمیفهمه مشکل هوشی داره؟ نه هرگز اینجوری نیست. یک زمانی، به خاطر استدلالهای مخالفشون که به قدر کافی محکمه، یا به خاطر این که دافعۀ این ضدیت با فمینیسم عواقبی داره، یا به خاطر این که نیاز به قضاوتهای مثبت اطرافیان و دخترها دارن، یا به خاطر این که مدرن به نظر رسیدن راهشون رو برای خیلی کارها باز میکنه، از موضعشون عقب میشینن. وقتی که ما همراهی کنیم یا سکوت کنیم به خاطر دغدغههای بحق اخلاقی و منطقی، تنها اتفاقی که میافته اینه که یک مجموعۀ بزرگ از تلاش زنان و مردان آزاده زیر سؤال میره، و قدرتمند قدرتمندتر میشه. نهایتاً نظر شخصی من در این مورد اینه که ما هم جای خودمون رو در اون طیف گستره به رسمیت بشناسیم. لزومی نداره زیر میز بزنیم و همه چیز رو دور بریزیم. مهم نیست خودمون رو به چه اسمی صدا میکنیم. مهم اینه که در مقابل حمله به عنوانی که حکم یک چتر رو داره ساکت و همراه نباشیم، و همراهیهای افرادی که به هر نحوی نفعی دارن با این حمله رو هم تعبیر به برابریخواهی و اخلاقمداری نکنیم. به جاش، اگر با بحثی مخالفیم، موضعی که درست میدونیم رو توضیح بدیم. میخواستم نظرم رو به دوستانم بگم. اما فکر کردم بهتره مفصل بنویسم و بیش از یک چت خصوصی یا اصلاً مسئلۀ خصوصی برام مهم بود. چون در واقع به حسن نیت این افراد اطمینان دارم.
- ۹۹/۰۳/۰۶
محیا چه خوبه که هستی:)))) من در انتخابات ریاست جمهوری جزیرهمون به تو رای میدم:)))) خیلی خوب جمعبندی میکنی و مینویسی. به دور از هیجان.
من هم اون چند سال پیش که با مهریه مخالف بودم و تو مطالب مرتبط رو فرستادی قانع شدم که اشتباه میکنم و هم الان که اینو گفتی درمورد نزدن زیر میز. مرسی که نوشتی:*