لحظه‌ها

از لحظه‌ها

لحظه‌ها

از لحظه‌ها

از روزها

محیا . | يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۹:۳۵ ب.ظ | ۴ نظر

انتخاب رشته برای من کار بسیار سختی بود. در سال‌های دبیرستان همیشه تصمیم‌گیری رو به بعد از کنکور موکول می‌کردم. تنها چیزی که می‌دونستم این بود: دوست ندارم زیست‌شناسی و در نتیجه تجربی بخونم، دوست دارم علوم انسانی بخونم اما این رشته درس‌های مزخرف داره‌. معلم برنامه‌نویسی می‌گفت کامپیوتر بخون. خودم فیزیک رو همیشه دوست داشتم. فلسفه رو هم همینطور. وقتی کنکور دادم تنها گزینه‌ای که از قبل داشتم فیزیک بود. خیلی مشورت و تحقیق کردم و نهایتاً فیزیک نخوندم. دو دلیل عمده وجود داشت. اول این که همه می‌گفتن فیزیک اون چیزی نیست که توی مدرسه دیدی و اگر اون برات جالب بوده به این معنی نیست که فیزیک خوندن هم برات جالب خواهد بود. دومین دلیل هم این بود که همیشه در یک جایی از ذهنم محتمل می‌دیدم که بخوام بعداً برم به سمت علوم انسانی، و لیسانس فیزیک ارزشی نداشت. بنابراین فکر کردم مهندسی بخونم و مهندسی‌ای بخونم که فیزیکش زیاد باشه تا اگر بعداً خواستم برم سمت فلسفه حداقل مدرک مهندسی دستم باشه. به طور خاص ارشد فلسفهٔ علم در ذهنم می‌چرخید. حتی دفترچهٔ کنکورش رو نگاه می‌کردم. من از فلسفه چه می‌دونستم؟ در واقعیت خیلی خیلی کم، و در قیاس با آنچه یک بچهٔ مدرسه‌ای می‌تونه بدونه نسبتاً خوب. اثرگذارترین کتاب زندگیم رو در چهارده‌سالگی خوندم. مجموعهٔ نامه‌هایی بود که بین یک دختر یازده‌ساله و یک استاد فلسفه رد و بدل شده بودن. من گمان می‌کنم که اون مطالعات دبیرستانی چیزی رو در من شکل دادن که تا امروز با خودم همراه دارمش. شاید پایهٔ تفکر فلسفی یا چنین چیزی. متأسفانه بعد از کنکور کتاب‌نخوان و بی‌انگیزه شدم و اون مطالعات در واقع ادامه پیدا نکردن. من بدون این که انگیزهٔ تغییر داشته باشم همون رشتهٔ خودم رو ادامه دادم و اتفاقاً در کاری که می‌کنم بد هم نیستم. مکانیک سیالات رو دوست داشتم و دارم. برای همین پروژهٔ ارشدم رو به اون سمت بردم و خیلی چیزها یاد گرفتم و خوشحال بودم.
تقریباً همزمان با شروع قرنطینه من هم شروع کردم به یاد گرفتن یک روش مدلسازی و کدش رو نوشتم. برام مهم بود از پسش بر بیام. حالا چند روزه که کدم کار کرده و حداقل کاری که به تنهایی شروع کرده بودم به نقطهٔ مشخصی رسیده.
من در این کار بد نیستم. ولی این کار رویایی من هم نیست. وقتی جدی‌تر و دقیق‌تر به خودم نگاه می‌کنم، ترجیح می‌دم با ایده‌ها و مفاهیم کار کنم. دربارهٔ چیزهایی که ربطی به مهندسی ندارن. این که یک جسم نرم در یک کانال حرکت می‌کنه و تغییرشکل می‌ده جالبه، اما این که حرکت چیه، این که موانعی که زنان برای نوشتن کد مسئله مقابلشون حس می‌کنن چیه، این که برهمکنش چیه، این که ما چطور بدون این که چنین چیزی رو مشاهده کرده باشیم به طور شهودی پیش‌بینیش می‌کنیم جالبتره.
ریاضی یا علوم انسانی برای پرداختن به پایه‌ها. دلایل زیاد و واضحی دارم برای کنار گذاشتن ریاضیات.  الآن دوست دارم برم به سمت علوم انسانی. ولی دوست ندارم اینجا درس بخونم. گرفتن پذیرش و فاند در علوم انسانی سخت‌تر از مهندسیه و برای کسی که تحصیلاتش مرتبط نبوده خیلی خیلی سخت‌تر. به علاوه همه چیز هم فاند نیست. باید خود آدم هم یه زمینه و دانش قابل قبول داشته باشه. اون دانش نیاز به وقت، دایرهٔ لغات بسیار گسترده، انگیزه و نقشهٔ راه معلوم داره. من هیچکدوم رو ندارم. به نظرم راه منطقی اینه که همین رشته رو اپلای کنم و کم‌کم یه دانشی فراهم کنم. طبق کدوم مسیر؟ نمی‌دونم.
اوضاع با چند سال قبل فرق داره. خیلی راحت نیست آدم بگه حالا یه ارشد دیگه اینجا می‌گیرم و فلان.

از پیشنهادهای شما استقبال می‌شه. اگر حوزه‌ای رو سراغ دارید که «حجم» کمتری مطالعه برای کسب مقدار قابل قبولی اطلاعات می‌طلبه، اگر مسیر مناسبی برای مطالعه و باسواد شدن می‌شناسید، اگر موضوعی هست که تصور می‌کنید من براش مناسبم یا زمینهٔ مهندسی ممکنه کمک‌کننده باشه، یا هر چی. فقط در حیطهٔ علوم انسانی باشه. بعداً می‌شه فهمید خوشم می‌آد یا نه.

___
جان برجر سال‌ها پیش مجموعه‌ای به اسم Ways of seeing ساخته. نشر بان هم کتابش رو منتشر کرده. چند وقت پیش جایی این چهار قسمت رو دیدم و دانلود کردم. فعلاً دو قسمت رو دیده‌ام. بخش دوم دربارهٔ برهنه‌نگاری و شیوهٔ نگریستن به زنانه. می‌گه که اگر برهنگی یعنی خویشتن خویش بودن، برهنه‌نگاری‌ها در واقع شخص برهنه رو نشون نمی‌دن. بلکه شخصی رو نشون می‌دن که به تماشا شدن آگاهه و به برهنگیش شکل می‌ده و رها نیست. سراغ مشابهت‌ها در حالت صورت مدل‌های مجلات و برهنه‌نگاری‌های کلاسیک اروپایی می‌ره. 
می‌گه که زنان یاد می‌گیرن همواره خودشون رو از نگاه دیگری (مردان) ببینن. 
با این جملات شروع می‌شه:


Men dream of women. Women dream of themselves being dreamt of. Men look at women. Women watch themselves being looked at.

به نظر من تنها حالت/نتیجهٔ این دیدن خود از چشم دیگری جذابیت/برهنگی/آراستگی هم نیست. بلکه حتی استانداردهای نابرابر در حجب و حیا هم به نوع دیگری دقیقاً همین رو در وجود زن نهادینه می‌کنن. اول خودت رو از چشم مردها ببین، بعد بسنج که آیا با استانداردهای مردمحور درست هستی یا نه. حالا هر جایی یه جور.

کلاً مجموعهٔ خوبیه. هر قسمت یک ساعته. اگر وقت دارید تماشاش کنید.
___
حس می‌کنم این قرنطینه فرصت طلاییه برای یاد گرفتن. در نتیجه حس می‌کنم اگه بعدش دانشمند درنیای باختی. :)) چه فکر مزخرفیه آخه.
___
ماه رمضون برای من واقعاً ماه مبارکه. روزهایی بوده در ماه رمضان که معنی پرهیز کردن، معنی پاکی قشنگ فهمم شده. سال‌های دور. وقت‌هایی که روزه می‌گرفتم عاشق روزه و ماه رمضون بودم. چند ساله که نمی‌تونم روزه بگیرم. من عوض شده‌ام ولی به بودن چیزی در این ماه، به گشوده شدن درها مؤمنم. برای من هم، خصوصاً اگر روزه می‌گیرید، دعا کنید که همه سخت محتاج دعاییم.

 

+ بشنوید. سحر ماه رمضان.

  • محیا .

نظرات  (۴)

اومدم اعلام کنم که خوندم. و به این که به نظرم به درد چی میخوری، فکر خواهم کرد. 

پاسخ:
مرسی سعیده که خوندی. :) اعلامت هم برام ارزشمنده. 
  • راحله عباسی نژاد
  • مطالعات علم و تکنولوژی و یا همون فلسفه علم اپلای کن محیا. راست کار خودته. هم فاند داره هم منهدسی میگیرن و هم همه چی. کمی باید پشتش بذاری و برای اپلایش بیشتر از اپلای مهندسی زحمت بکشی که خوب هم توانش رو داری هم پشتکارش رو. خیلی جالبه که اتفاقی دیروز داشتم پستی از وبلاگم رو میخوندم که بعد از دیفر کردن پذیرش مهندسی نوشته بودم. همین حال تو رو داشتم شاید وخیم تر. ولی واقعا همه چیز سال بعدش عوض شد. اگر خواستی حتما پیام بده صحبت بکنیم. 

    این پست وبلاگم بود:
     http://suspense.blog.ir/1394/01/21/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%D9%87%D8%A7

    پاسخ:
    اون آشفتگی‌ای که توی پستت توصیف کردی دقیقاً.
    خیلی ممنونم از جواب و راهنماییت. رفتم یه مقدار خوندم. واقعاً برام جذابه مباحث. الآن دارم دربارهٔ شبیه‌سازی کامپیوتری و بحث‌های پیرامونش می‌خونم. از این جهت که کارم الآن شبیه‌سازیه. 
    یاد یکی از پست‌های کتابخوانی هم افتادم. اون که دربارهٔ علم و situated knowledge بود. اون وقت نخونده بودمش ولی یهو یادم افتاد و فکر کنم باید درباره‌اش بخونم.
    اما خیلی سؤال دارم و خیلی بخش‌های کار و مسیری که می‌تونه پیش روم باشه برام گنگه. یه چند تا چیز بخونم حتماً مزاحمت می‌شم و می‌پرسم ازت.
    خیلی لطف کردی واقعاً.
    امیدوارم اوقات پس از ددلاین خوشی داشته باشی.
    :)

    محیا چقدر درکت میکنم:( و چقدر من حتی فرار میکنم از نوشتن از این روزهام و حال و روزم... و فکرهام.

     

    متاسفانه از من کمکی برنمیاد چون خودم آشفته‌م. ولی مطمئنم راحله میتونه کمک خوبی بهت بکنه :*

    پاسخ:
    ممنونم مهسا. :) آره راحله واقعاً جرقهٔ اول رو زد با همین چند خطی که گفت. دیگه تغییر مسیر خودش هم که خیلی مشابه و دلگرم‌کننده است. تا کجا بتونم پیش برم حالا. 

    می‌فهمم. :( واقعاً آدم تو شرایطی قرار می‌گیره که حتی نمی‌تونه تکرار کنه فکرهاش رو. امیدوارم تو بهتر بشی و بتونی مواجه شی با فکرهات. 
  • راحله عباسی نژاد
  • حتما حتما. آره یکم بخون و ببین حست چه جوریه. اگر خواستی هم برو پروگرم دانشگاه‌های مختلف رو نگاه کن و ریسرچ‌هاشون رو یه بررسی بکن. مثلا Cornel و دانشگاه تورنتو و هاروارد و اینها. توی اروپا هم خیلی زیاده. توی حوزه دیتا ساینس و اینها که خیلی زیاد دارن کار میکنن توی فلسفه علم. اگر خواستی مثلا به کارهای لاتور یک نگاهی بنداز. خیلی دنیای وسیعی داره مطالعات علم. واقعا شدنی هست که به سمتش بری.

     

    پاسخ:
    آره حتماً نگاه می‌کنمشون. البته کار من  از دیتا ساینس دوره ولی چک می‌کنم. 
    بازم خیلی ممنونم. :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی