چند روز پیش دوستم دربارهی زیبایی بدن زن و عکسهای برهنهی کسی نوشته بود.
من هیچوقت از تماشای این تصاویر ، این پیکرهای زیبا، حس خوبی پیدا نکردهام. نمیدانم چرا. یادم افتاد که از چیزهای زیاده جسمانی خوشم نمیآید. زمانی فکر میکردم چه زیبا بود اگر دستی بودم. مثال دست. دستی به معنای حقیقی. دستی که جسم نیست و روح را نوازش میکند. یک شب که داشتیم میگشتیم توی شهر، باد خنک شب تابستان به صورتم میخورد و فکر کردم کاش میشد دستی باشم برای در آغوش گرفتن و نوازش کردن کسانی که محتاج آنند. امن و بزرگ. لابد آن شب خسته بودهام. اینها هذیان است. ولی این که من همیشه غیرجسمانی بودن را دوست داشتهام واقعیت دارد.
در خوشحالی و رویاهای من روح میتپد. تن زیبا در نظرم تنی است که لباس زیبایی بر آن نشسته و بر آن زیبا شده. هیچوقت از هر چه که زیاده بر تن تأکید کند خوشم نیامده. عضلات برجستهی ورزشکارها به چشمم زیبا نیست. اگر روزی عاشق کسی بشوم، یقیناً کریه نبودن او کافیست. اصلاً جذابیت «پسر خوشتیپ» برایم معنی ندارد. نه این که این نگاه غلط است (که هست) یا نمیخواهم. «معنی ندارد.» همین و بس. نمیفهممش. هرگز تجربه نکردهام و نخواهم کرد. این را میدانم.
وقتی میگویند پسر یا دختر زیبایی دیدهاند و دلشان لرزیده، اصلاً نمیفهمم چه میگویند. نمیدانم چه رخ داده. نمیتوانم تصور کنم که چنین چیزی ممکن باشد.
شاید یک دلیل علاقهام به لباس، و خصوصاً لباسهای گشاد، همین علاقه به غیرجسمانی بودن باشد. لباس (خصوصاً لباس گشاد) تأکید را از تن به خودش برمیگرداند و کمی مجال میدهد برای رهایی. حتی شاید از همین است که لباسهای زمستانی را بیشتر دوست دارم. و حتی خود زمستان را.
- ۹۹/۰۶/۲۵
:)))))
آقاااا منم واقعا درک نمیکنم اون جذابیت جسمانی رو. و اینکه دل آدم بلرزه از دیدن آدمی زیبا.
ولی اون زیبایی که گفتم، از نظرم از نظر هنری اگر به جسم نگاه کنیم، بدن و اندامای زن اثر هنرین با اون همه پستی و بلندی. زن در معنای عام نه زن زیبا یا خوشهیکل یا ... .
ولی از اینا گذشته منم جسمو دوست ندارم و اگرچه نه به اندازه تو ولی به حد زیادی فراریم از جسم و چیزهای مرتبط باهاش. منم عاشق لباسای گشاد زمستانیم و هرچیزی که تاکید رو از روی جسم برداره و به روح مجال بروز بده...