از این که کسی جلوی چشمم تحقیر شود خجالت میکشم. حتی بیشتر: میترسم. از این که در سریالی یا فیلمی یکی از شخصیتها به خاطر پول، ظاهر، موقعیت اجتماعی، تحقیر شود میترسم. این استرس معمولاً وقت تماشای فیلمهایی که به نوعی ارتباطهای نابرابر را نشان میدهند همراهم است. معمولاً ویدیوهای مواجهۀ یک فرد فقیر را با کسی که مقامی دارد تماشا نمیکنم. فیلمهایی که هر از گاهی منتشر میشوند که فلان شخص صاحب مقام با فقیری، کشاورزی، پرستاری، سربازی، چنین و چنان حرف زده. از این که دکتری با منشیاش تندی کند میترسم. از این که آدمها اغلب با بزرگتری که مرتبۀ پایینتری دارد با ارجاعات مفرد حرف میزنند آزار میبینم. ویدیوی راه رفتن شفیعی کدکنی با فروتنی بسیار در کنار مریدان بینام و نشانش هم. در آنها هم تحقیر هست. عکس گرفتن و جمع شدن مردم دور سلبریتیها هم منزجرم میکند. در آنها هم تحقیر هست. و بدتر: هر آن ممکن است طرف نقاب مردمداریاش را کنار بزند و از تواضع و صبوریای که از ادعا و تفاخر است، برسد به تفاخر و ادعایی که عریان است.
تحقیر کردن را فقط وقتی مجاز میدانم که کسی تحقیرم کرده باشد. اما حالا نگرانم از این که بدون این شرط کسی را خرد کرده باشم. خصوصاً به خاطر چیزهایی که در کنترل خود شخص نیستند. «خطا» نیستند.
خدا همۀ ما را از تحقیر کردن و تحقیر شدن حفظ کند.
- ۹۹/۰۱/۱۳