لحظه‌ها

از لحظه‌ها

لحظه‌ها

از لحظه‌ها

جواب

محیا . | يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۳۱ ق.ظ | ۰ نظر

من باید سر صبح مثل بید بلرزم؟ تمام وجودم داره می‌لرزه چون بعد از چندین ماه زجر و اذیت، یکباره دلیل این اتفاقات برام پیغام می‌ذاره.

من هیچ حرفی دربارۀ این چیزها ندارم. فقط شما رو به یادآوری هرروزۀ هفده اسفند و طومارنگاری و پادکست و تلاش دعوت می‌کنم. نه چون تنها اتفاق این بوده یا چون تنها دلیل این بوده. بلکه چون این کار و این تاریخ چکیدۀ تمام وجود حقیر و غیرقابل اطمینان و بی‌قید شماست. خلاصه و تکرار عملکرد چندسالۀ شماست. و چون فراموشی کلید این رذالت‌هاست. البته لابد همۀ این‌ها -از بی‌قیدی تا همه چیز- «حق» شماست. بسیار خب. من تمام این‌ها رو حس می‌کردم. هفده اسفند سند عیان درستی حسم شد بعد از چند ماه. 

اعصاب فرستادن هیچ پیغام شخصی‌ای رو ندارم. پس همینجا جواب شما رو دادم. این که بعد از بارها تلاش لعنت هم نثارتون نکردن، به من ربطی نداره. بیشتر تلاش کنید. شاید مزدتون رو گرفتید روزی.

نام و نشان شما برای من، حتی در روزی که حالم خوبه، مترادفه با سرما و لرز در تمام وجودم. ممنون که اسم من رو نمی‌آرید. به خاطر این یکی واقعاً ممنونم. لطفاً این یکی رو همینطور ادامه بدید. این تنها خواستۀ منه.

  • محیا .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی