اینجوری: ها کن تا گرم شی
من طرفدار سرمام، و لابد از طعنههای روزگار بوده که یکی دو ساله از خشم و فشار عصبی سردم میشه. یه گولّه یخ میافته تو دلم، تمام تنم میلرزه. از صورتم تا پام. باید لباس ضخیم بپوشم. برم زیر پتو. ولی اصلش اینه که باید زمان بگذره و یخ آرومآروم آب بشه.
هوا داره رو به سردی میره. صبحها نسیم خنکی میآد. امروز عصر داشتم فکر میکردم که چند ماه پیش، هوا رو به گرمی میرفت و هر روز یخ روی یخ جوانه میزد توی قلبم. مدام غم و خشم و استیصال بود از بهت این که انسان تا کجا میتونه سقوط کنه. حالا چند ماه گذشته و چقدر خوب شد که اون وقت یخها وجودم رو منجمد نکردن. دانشگاه رو دوست دارم. کارم رو دوست دارم. تحقیق کردن رو دوست دارم. خستگی بعد از کار رو دوست دارم. خدا رو شکر.
ولی آدم نباید بذاره یخ روی یخ بیاد. خشم روی خشم بشینه. اگه میشه از ریشه کندش و بیرون انداخت، امروز بهتر از فرداست.
- ۹۸/۰۷/۱۳
:بغل محکم