بدون جزئیات
مثل کسی که از خواب تازه بیدار شده باشد و برای مدتی نتواند متعادل راه برود یا هوشیار و دقیق حرف بزند. درست نمیدانم، اما فکر میکنم که چیزی در من عوض شده. شما نمیدانید که دقیقاً چه بر من گذشته و من هم جزئیات ماجرا را به شما نخواهم گفت. اما اگر این نوشته را بخوانید، خواهید دانست که چه چیزی گیج و نامطمئنم کرده است.
میتوانستم خطا را بفهمم. سهو را بفهمم. سختگیر بودم و راحت نمیبخشیدم و راحت نمیپذیرفتم. اما خود این که آدمها خطا میکنند و میلغزند، به معنای کلّی آن، برایم قابل فهم بود. این را هم به اکراه میتوانستم تصور کنم که برخی خطرناکند. بعضی از آدمها خطرناکند و نباید نزدیکشان شد. باید احتیاط کرد و ذرهذره پیش رفت. در این صورت، این خطرناکان علائم هشداردهندهای را نشان خواهند داد. به هر حال، در تصور من، این افراد از ما جدا بودند و کارشان با دنیای ما نبود؛ زیرا هرگز نمیتوانستند به ما نزدیک شوند.
این را که بعضی به عمد، به اصرار، بیضرورت، گناهان بزرگ میکنند، هرگز نفهمیده بودم. این که این افراد لزوماً نشانهای ندارند را هرگز حتی ممکن نپنداشته بودم. این که میشود چنین بود و فراموش کرد و عذاب وجدان نداشت، در دورترین خیالاتم هم نمیگنجید.
چیزی که در دنیای ذهنی من عوض شده این است: آدمها میتوانند درست به نظر برسند، اما درست نباشند. میتوانند چنان در کثافت پیش بروند که همواره شگفتزده شوید. و میتوانند برای تکتک اینها آگاهانه تصمیم بگیرند.
البته شما میتوانید خشمگین بشوید. حتماً خواهید شد. میتوانید فریاد بکشید و فحش بدهید. میتوانید گلایه کنید. میتوانید یادآوری کنید. میتوانید داستان آنچه با شما کردند را هزارباره برایشان تکرار کنید. اما اینان نخواهند فهمید. نخواهند فهمید. به خاطر نخواهند آورد. شما میتوانید تمام این کارها را بکنید. اما هرگز نمیتوانید بیان شوید. بیان با فهم و مخاطب عجین است. اینان آموختهاند که نفهمند یا فراموش کنند، و تمام تقلای شما برای بیان کردن خودتان و آنچه بر شما گذشته، فریادی زیر آب است.*
این، این تقلای بیان کردن و شکست خوردن، برای من از دردناکترین چیزهاییست که در این مدت تجربه کردهام. میدانم که اگر تجربهاش نکرده باشید، نخواهیدش فهمید. اگر شما از این نادُرستان نیستید، امیدوارم که هرگز نفهمید. اگر هستید، آرزو میکنم که به سختترین شکل مزهاش را بچشید.
اما در مورد علائم هشداردهندهای که وجودشان را قطعی میپنداشتم. چطور میشود کسی را راستگو دانست؟ مثلاً یک راه آن این است که دربارۀ چیزهای مختلف تاکنون دروغی از او نشنیده باشید. اما یک راه زیرکانهتر که بیشتر میتواند شما را مطمئن کند این است: در مورد واقعیتهای خجالتآور یا ناخوشایند چیزهایی را به شما بگوید و گفته باشد که میتوانست پنهان کند. لابد فکر میکنید که این آدم اگر کثافت است، اگر بارها پایش را کج گذاشته، اما خب دستکم در مورد کثافت درونش راستگوست. منطقی نیست؟
اتفاقی که برای من افتاد این بود که چنین کسی، کسی که دوستی نزدیک میدانستمش، گرچه بسیاری از آلودگیهای درونش را به زبان آورد، هرگز تماماً صادق نبود. برعکس، در مورد مهمترین چیزها دروغ گفت و پنهانکاری در پیش گرفت. تلخ این که تا چندین ماه پس از آن که ارتباطم را با او قطع کردم، گمانم این بود که به رغم تمام کثافتی که در خود اندوخته بود، حداقل این لطف را در حقم کرد که اجازه دهد بفهمم چه موجود پست و حقیریست.
آخرین چیزی که از او میخواستم، آخرین چیزی که میشود از یک دوست خواست، این بود که بفهمد با من چه کرده. بفهمد که چه جانوریست. وجدانش کمی آزرده شود. حافظهاش کمی زخمش بزند. اما نفهمید. من هر چه گفتم، او نفهمید. من تا آخرین لحظه هم بیان نشدم. من نتوانستم خودم را بیان کنم. نتوانستم آن درد را بیان کنم. میدانم که او تمام آنچه کرده بود، و تمام آنچه بر من گذشت را به هیچ گرفت. میدانم که وجدانی ندارد که آزرده باشد یا نباشد. میدانم که آدمها میتوانند چنین باشند.
اتفاق دیگری که افتاد این بود که سؤالهایی در ذهنم شکل گرفتند که قبلاً وجود نداشتند. من همیشه سخت اعتماد میکردهام. اما همیشه راهی برای اعتماد کردن وجود داشت. حالا آن علائم هشداردهنده در نظرم بیمعنی شدهاند. وجودشان دلیل نادرستیست. نبودشان علت درستی نمیتواند باشد. پس حالا اعتماد کردن با چالشی روبهروست که منطقاً رفعشدنی نیست. حالا تنهایی عمیقتر میشود. ارتباطات محدودتر میشوند. دیوارها بلندتر شدهاند.
حالا که اینها را مینویسم، بارها و بارها آنچه گذشته را دوره کردهام. فهمیدن با هضم کردن فرق میکند. من فهمیدهام که آدم میتواند به چنین چیزی تبدیل شود. اما هنوز هضمش نکردهام.
فقط خداوند میداند که در قلب نزدیکترین رفیقان ما چه مارهایی منتظر حلقه زدهاند.
___________
*مضحک این که هنوز دلم نمیخواهد فکر کنم که یک انسان میتواند حتی به فراموشی نیازمند نباشد و فقط کافیست ببیند و بفهمد و بگوید به درک.
- ۹۸/۰۴/۲۱