Hongyu و مسئلهی ریشهدار رنگ
Hongyu یکی از بهترین افرادیست که اینجا دیدهام. محقق سختکوش، بسیار با استعداد و دقیق، متمرکز، حرفهای، و مهربان. حدود دو سال پیش به عنوان پستداک به دانشکده و گروه قبلی من آمد و حالا، یک سال مانده به اتمام قراردادش، دارد دانشگاه را ترک میکند برای شروع یک شغل صنعتی در کشورش. از این که با آسودگی و مدتها قبل از اتمام قراردادش شغل بعدی را قطعی کرد خوشحالم، و از این که در آستانهی ترک اینجاست غمگین. به خاطر هوش زیاد و کیفیت بالای کار، Hongyu برای من همیشه مثالیست در توضیح آنچه میخوام بگویم.
***
مسئلهی رنگ و نژاد ریشههای عمیقی در ذهن تکتک ما دارد. همچنان که مسئلهی جنسیت و بسیاری مسائل دیگر. ما نمیتوانیم حقیقتا و در سطح ناآگاه و بسیار درونی تمام این ریشهها را بخشکانیم. ولی میتوانیم و باید برای انسانهای بهتر و مسئولیتپذیری شدن از خودمان سؤالهای سخت و دردناکی بپرسیم. مثلا این که اگر X سفید نبود باز هم مایل به ادامهی ارتباط با او بودیم؟ مثلا اگر Y از فلان نژاد نبود باز هم آن عادتش همینقدر خشمگینمان میکرد؟ من فکر میکنم صرف پرسیدن این سؤالها، حتی اگر نخواهیم یا نتوانیم جوابی بدهیم، سازنده است.
***
من بنا به تجربهی محدود خودم فکر میکنم نپدیرفتن افراد برای شغلها یا سنگ انداختن در مسائل کاری آن جنبهی سطحی نژادپرستیست که از قضا راحتتر میشود دید و مهارش کرد. اما نژادپرستی مصادیقی دارد که لزوما در صورتت کوبیده نمیشوند و میتوانی -اگر که بخواهی- به روی آنها چشم ببندی. جمعهای (شبه)دوستانه در محیط کار برای من یکی از آنهاست. در این حلقهها اغلب شخص غیرسفید است که دست دوستی به طرف سفیدها دراز میکند. و باز بعضی سفیدترند: فرد ایتالیایی یا رومانیایی با فرد فرانسوی یکسان نیستند. اگر سفیدپوست(تر) باشی لازم نیست کار ویژهای انجام بدهی تا در حلقهها (که لزوما تماما سفید نیستند) پذیرفته شوی، حضورت به چشم بیاید و عضوی از آن جمع باشی. اما یک فرد غیرسفیدپوست، خصوصا چینی، برای آن که قدری دوستش داشته باشند و ببینندش، باید یا به طرزی افراطی شوخ باشد و با او خوش بگذرد، یا به اندازهی Hongyu باهوش. من خوشحالم که او هرگز به این دام نیافتاد و نگاهش از آن جمعهای مبتذل بلندتر بود.
امیدوارم که زندگی جدید به Hongyu لبخند بزند.
- ۰ نظر
- ۱۲ آذر ۰۳ ، ۲۲:۳۶